محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

◕‿◕قلب مادری◕‿◕

تقدیم به مامانم که زندگیم رو مدیونشم

بدن انسان می تونه تا ۴۵ واحد درد رو تحمل کنه.   اما زمان تولد بچه، یک زن تا ۵۷ واحد درد رو احساس می کنه   !این معادل شکسته شدن همزمان ۲۰ استخوانه   ...مادرتون رو دوست داشته باشید من وقتی پسرمو به دنیا آوردم تازه قدر مادرم رو دونستم و فهمیدم    هیچ چیزی نمیتونه جبران همه خوبی های مادرم باشه.......   با تشکر و سپاس از مامان کوثر. ...
29 مهر 1390

به یاد لالایی های کودکی

  لالائیت میکنم با دست پیری که دست مادر پیرو بگیری لالائیت میکنم خوابت نمیاد بزرگت میکنم یادت نمیاد لالا لالا گل سوسن سرت بردار لبت بوسم لبت بوسم که بو داره که با گل گفتگو داره گل سرخ منی زنده بمونی ز عشقت می کنم من باغبونی تو که تا غنچه ای بویی نداری همین که وابشی از دیگرونی لا لايي پسرم بزرگ شدي لالاييام يادت نره چقدر برات قصه بگم دوباره خوابت ببره چقدر نوازشت كنم تا تو به باور برسي اين دوتا دستاي منه تو اون روزاي بي كسي وقتي مادر قصه هات خم شده پيش روي تو اگه چروك صورتم ميخره آبروي تو لالاييام يادت نره لالاييام يادت نره بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره بذار برات...
29 مهر 1390

بدون عنوان

طاهای گلم وقتی تو آمدی پاییز دلم بهار شد، کویر دلم گلستان شد.   وقتی تو آمدی قلب شکسته ام پر از عشق شد،  زندگی ام پر از طراوت و تازگی شد. ...
29 مهر 1390

تقدیم به بهترین و زیباترین عشق زندگیم که جنسش کیمیاست ومهرش صفاست و حسابش از همه جداست

ای عشق ، ای ترنم نامت ترانه‌ها معشوق آشنای همه عاشقانه‌ها ای معنی جمال به هر صورتی که هست مضمون و محتوای تمام ترانه‌ها با هر نسیم، دست تکان می‌دهد گلی هر نامه ‌ای ز نام تو دارد نشانه‌ها هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت : گل با شکوفه، خوشه ی گندم به دانه ها شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز دریا به موج و موج به ریگ کرانه ها باران قصیده‌ای است تر و تازه و روان آتش ترانه‌ای است به زبان زبانه‌ها اما مرا زبان غزلخوانی تو نیست شبنم چگونه دم زند از بی‌کرانه‌ها کوچه به کوچه سر زده‌ام کو به کوی تو چون حلقه در‌ب...
29 مهر 1390

دل نوشته های طاهایی

  طاها گلی: ای بابا همش دل نوشته های مامان و بابا پس من چی؟ مامان: باشه مامانی توبنویس! طاها: نمیشه شما نباید ببینی! پاشو از پای سیستم برو مامان: چشم عزیزم!!!!!!! دل نوشته های طاهایی!؟... خدا به ما انگشت داده - مامان میگه،«باچنگال غذابخور» خدا به ما صدا داده - مامان میگه،«جیغ نزن» مامان میگه،«كلم بخور،حبوبات و هویج بخور» ولی خدا به ما هوس بستنی شیره‌ای داده خدا به ما انگشت داده - مامان میگه،«دستمال بردار» خدا به ما آب گل آلود داده - مامان میگه،«شالاپ شولوپ نكن» مامان میگه،«...
29 مهر 1390

تولد 5 ماهگیت مبارك...

امروز خدا يه گل به زمين هديه دادوزمين اون گل را به دست سرنوشت داد و سرنوشت اونو توي قلب من كاشت تا باغچه خالي قلبم جايگاه يه گل باشه.زيباترين گل زندگيم دوست دارم.. ٥ ماه پیش خدا يكي از فرشته هاي مهربونش رو به زمين فرستاد.اون روز بوي نم نم بارون شهر رو پر كرده بود.هوا تميز و لطيف بود انگار كه زمين مي دونست كه يه مهمون آسموني داره و حسابي خونه تكوني كرده بود. چقدر شوق و التهاب اون لحظات برام دوست داشتني و فراموش نشدني هست.حالا بعد از ٥ ماه به ياد ماندني كه تك تك روزاش توي دفتر خاطرات دلم حك شده بهت مي گم : يه بغل گل ياس.. يه سبد ستاره... و يه دنيا عشق پيشكش تو نازنينم به خاطر بهترين و زيباترين روز دنيا كه روز تولد توست.. ...
29 مهر 1390

طاها گلی مامانی حاجی میشود(حاجی طاها)

سلام عزیز دله مامان. انقدر خوب بودی خدا طلبیدتت. بابایی رفته اسمه منو تو و خودشو واسه حج نوشته . پسره گلم میخوای حاجی بشی. دو سه تا از عکسهای فیشها رو برات میزارم که برات به یادگار بمونه دلبندم.       ...
29 مهر 1390